ابتدا نیت کنید
سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید
.::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.
شهـریار نامش سید محـمـد حسین بهـجـت تـبـریـزی است. در اوایل شاعـری ” بهـجـت ” تخـلص می کرد و بعـداً دوباره با فال حافظ تخـلص خواست که دو بـیت زیر شاهـد از دیوان حافظ آمد و خواجه تخـلص او را ” شهـریار” تعـیـیـن کرد: که چرخ سکه دولت به نام شهـریاران زد روم به شهـر خود و شهـریار خود باش
گفته میشود، شهریار سال آخر رشته پزشکی بود که عاشق دختری شد.پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا میشود. گویا خانواده دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم میگیرند که دختر خود را به خواستگار مرفهتر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این که فقط یک سال به پایان دوره ? ساله رشته پزشکی مانده بود ترک تحصیل کرد. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری شدن وی در بیمارستان میشود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر میرسد و همراه شوهرش به عیادت محمد در بیمارستان میرود. شهریار پس از این دیدار در بیمارستان شعری را که دو بیت آن در زیر آمدهاست، در بستر میسراید. این شعر بعدها با صدای غلامحسین بنان به صورت آواز خوانده شد.
شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی میشود به صورت جدی به شعر روی میآورد و منظومههای زیادی را میسراید. وی اولین دفتر شعر خود را با مقدمه ملکالشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و ترکی آذربایجانی، جز آثار ماندگار این زبانهاست.
شهریار درتبریز متولد شد.دوران طفولیت خود را در روستای مادری قیش قورشاق و روستای پدری خشکناب در بخش قرهچمن آذربایجان ایران سپری نمود. پدرش حاج میر آقا خشکنابی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز برای ادامه تحصیل از تبریز به تهران رفت و در مدرسه دارالفنون و پس از آن در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد. حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری «به علل عشقی و ناراحتی خیال و پیشآمدهای دیگر» ترک تحصیل کرد . پس از سفر اجباری چهارساله به خراسان برای کار در اداره ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. و زمانی که شهریار در خراسان بود پدرش حاج میرآقا خشکنابی فوت میکند. و در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. بعدها دانشگاه تبریز وی را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود
اثر مشهور خود حیدر بابایه سلام را میسراید. گفته میشود گه منظومه "حیدرباباً در شوروی به زبانهای جمهوریهای آن ترجمه و منتشر شدهاست.
در تیر ماه مادرش درمیگذرد. در مرداد ماه به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به نام خانم عزیزه عمید خالقی ازدواج میکند که حاصل این ازدواج سه فرزند، دو دختر به نامهای شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی هستند.
شهریار در روزهای آخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ، بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرا در تبریز دفن شد.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
حیدر بابا
حیدر بابا دونیا یالان دونیادی سلیماننان نوحدان قالان دونیادی
اوغول دوغان درده سالان دونیادی هرکیم سنه هر نه وریب آلیبدی
فلاطونان بیر قوری آد قالیبدی
حیدر بابا یار یولداش دوندولر بیر - بیر منی چولده قویوب چوندی لر
چشمه لریم چیراخلاریم سوندولر
یامان یرده گون دندی اخشام اولدی دونیا منه خرابه شام اولدی
عم اوغلینان گئدن گئجه قیپچاغا آی کی چیخدی آتلار گلدی اویناغا
دیر ماشیردیق داغدان آشیر دیق داغا
مش ممی خان گوی آتنی اویناتدی تفنگینی آشسردی شاقیلدادی
حیدر بابا قره کولون دره سی خشگنابین یولی بندی بره سی
اور دا دوشر چیل کهلگین فره سی
اوردان گئچر یوردوموزون اؤزونه بیزده گئچک یوردوموزون سوزونه
خشگنابی یامان گونه کیم سالیب؟ سیدلردن کیم قیریلیب کیم قالیب؟
آمیر غفار دام-داشینی کیم آلیب؟
بولاخ گنه گلیب گؤلی دولدورور؟ یاقورویوب باخچالاری سولدورور؟
شعر3
همه آفاق پر از نعرهی مستانهی تست پاشو ای مست که دنیا همه دیوانهی تست
در دکان همه باده فروشان تخته است آن که باز است همیشه در میخانهی تست
دست مشاطهی طبع تو بنازم که هنوز زیور زلف عروسان سخن شانهی تست
ای زیارتگه رندان قلندر برخیزتوشهی من همه در گوشهی انبانهی تست
همت ای پیر که کشکول گدائی در کفر ندم و حاجتم آن همت رندانهی تست
ای کلید در گنجینهی اسرار ازل عقل دیوانهی گنجی که به ویرانهی تست
شمع من دور تو گردم به کاخ شب وصل هر که توفیق پری یافته پروانهی تست
همه غواص ادب بودم و هر جا صدفیست همه بازش دهن از حیرت دردانهی تست
زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد چشمک نرگس مخمور به افسانهی تست
ای گدای سرخوانت
شهریار آمده دربان در خانهی تست
شعر 4
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست شاهد شو ای شرار محبت که بیغشم
باور مکن که طعنهی طوفان روزگار جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
سروی شدم به دولت آزادگی که سر با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان لب میگزد چو غنچهی خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار این کار تست من همه جور تو میکشم